تاسف

ساخت وبلاگ
در نوشته ای میخواندم مردی از اهالی بلخ در سفر امام رضا به خراسان همراهش بود. امام روزی سفره غذا طلبید و همه خدمتکاران و غلامان را بر سر سفره نشاند. گفتم: جانم به فدایت، کاش برای اینان سفره ای جداگانه قرار می دادی! فرمود: دست بردار! خدا یکی است، پدر و مادر همه نیز یکی است، پاداش قیامت هم بسته به اعمال است.در روایتی دیگر، شبی کسی مهمان حضرت رضا بود و مشغول صحبت بودند که چراغ، خراب و خاموش شد. آن مرد دست دراز کرد که چراغ را درست کند، حضرت نگذاشت و خودش به اصلاح چراغ پرداخت، سپس فرمود: ما قومی هستیم که از مهمان خود کار نمی کشیم." امام، همگان را به مهر می نواخت و به تکریم، کرامت می بخشید.رفتاری چنین است که مرز های کرامت را تدقیق و حراست می کند. ایام کرامت بر شما مبارک باد تاسف...
ما را در سایت تاسف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vafadarfaz بازدید : 29 تاريخ : جمعه 28 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:27

جایی میخواندم هر آدمى دو قلب دارد. قلبى كه از بودن آن با خبر است و قلبى كه از حضورش بيخبر. قلبى كه از آن با خبر است، همان قلبى است كه در سينه مى تپد. همان كه گاهى مى شكند، گاهى مى گيرد و گاهى مى سوزد. گاهى سنگ مى شود و سخت و سياه و گاهى هم از دست مى رود... با اين دل است كه عاشق مى شويم، با اين دل است كه نفرين مى كنيم و گاهى وقت ها هم كينه مى ورزيم... اما قلب ديگرى هم هست، قلبى كه از بودنش بيخبريم. اين قلب اما در سينه جا نمى شود و بجاى اينكه بتپد، مى وزد و مى بارد و مى گردد و مى تابد. اين قلب نه مى شكند، نه مى سوزد و نه مى گيرد. سياه و سنگ هم نمى شود.. زلال است و جارى مثل رود نسيم است و آنقدر سبك كه هيچ وقت جا نمى ماند. بالا مى رود و بالا مى رود و بين زمين و ملكوت مى رقصد. اين همان قلبى است كه وقتى تو نفرين مى كنى، او دعا مى كند. وقتى تو مى رنجى، او مى بخشد. اين قلب كار خودش را مى كند. نه به احساست كارى دارد نه به تعقلت. نه به آنچه مى گويى، نه به آنچه مى خواهى. و آدم ها به خاطر همين است که دوست داشتنى اند. به خاطر قلب ديگرشان، به خاطر قلبى كه از بودنش بي خبرند. تاسف...
ما را در سایت تاسف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vafadarfaz بازدید : 18 تاريخ : سه شنبه 18 ارديبهشت 1403 ساعت: 14:58